شهر تا دندان مسلح ترس بود. هر خانه تبعیدگاه اهالی شهری شده بود که پشت هر کدامشان را در می آوردی کم تر از خواهر برادر هم نبودند. دیوارهای شهر پوشیده از انبوه بنرهای زرد رنگ موتلفه و حزب جمهوری اسلامی شده بود . جوهر مشکی شریعتی روی تنه اجر پوش خانه قلعه کم جان شده بود . حواس ها جمع بود که هیچکس رد شاهی توی سر و صورتش معلوم نباشد. ریش و کت چریکی نیروهای کمیته باب شده بود هر قدر رنگ بور موی بحرینی ها و قلعه با تم تراق موتلفه و حزب های دست راستی اشکارا تناقض داشت. کسادی همه چیز بود فراوانی گزارش نویس ها و بیانیه های ضد امریکایی که در قامت دیوار کوتاه باشت خیلی بدقواره بود. برای ابادی که جز محدود تبارهای خاص، اغلب دهقان و دامدارهای بودند که قیل قال هژمونی و کاپیتالیسم سوغات بچه تهران رفته و شیراز درس خوانده شان بود، همین اندازه هم زیادی بود . منطقه باشت سی خانوار بیشتر نمی شدکه اغلب خانه ها هم حول دیوارهای بلند قلعه خان قدیم و مقر کمیته جدید متراکم شده بودند و مابقی تار تار پیرامون کمربند سبز باغ شاهی پراکنده بودند. جوان های سرتق که سر پر بادشان را پیش تر در کتاب فروشی شهر و بیانیه های سرخ و سیاه احزاب پیشرو گرم می کردند حالا کسی دم خورشان نمی شد. همان تیری که جان عطا را چند هفته پیش سرد کرد شور و جسارت جوان های مغرور
کوچه را گرفت. هنوز هم ماجرای عطا و تیر دو لول گمنامی که جانش را گرفته میان حرف های یواشکی زن های سیاه پوش کوچه داغ بود . وراجی زن ها بر ابهام قاعله عطا اضافه می کرد. دیده بودمش. نگاه نافذی داشت. جثه ریزش را شانه های زن سی ساله...
ادامه مطلبما را در سایت زن سی ساله دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : galleryanakh بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 20:08